خدا قاصدک ها را فوت کرد و دنیا پر از آرزو شد. هر آرزو یک قلب، هر آرزو هفتاد تپش در دقیقه، هر آرزو یک انسان!
ما آرزوهای خداییم، آرزوهایی که باید برسند به بالا و آسمان . خدا با هزار امید قاصدک را سپرد به آبی ها. خدا با هزار امید چشم انتظار استجابت ِ ماست، چشم انتظار قلب های آرزویی! آرزوی خدا زنده بود و نفس می کشید، آرزوی خدا راز بود، حقیقت بود ، آرزوی خدا هدف ِ همه ی نفس ها بود. همه ی تپ تپ هایی که جهان حس کرد و شنید و دفن کرد. خدا قاصدک را فوت کرد و آرزویش را به دل آسمانی که نامش "زمین" بود ، سپرد. بذر ِ آرزوهایش را پاشید و منتظر ماند تا جوانه بزنیم ! ما هرکدام ساقه ای از آرزویش هستیم بالا میرویم ، وصل میشویم ، برای سبز شدن ِ آن گیاه ِ بزرگ که تصویرش در قلبمان است! خدا روح دمید و دعا خواند، روح دمید و امید کاشت، روح دمید و نقشه آرزویش را به قلب ها زمزمه کرد. آرزوی خدا یکی بود، مثل اقیانوس و ما قطره های این اقیانوسیم که باید جاری شویم در رود ِ آفرینش تا برسیم به اقیانوس و خدا لبخند شود.
* مواظب قلبمون باشیم. مواظب آرزوهای خدا باشیم :)
درباره این سایت